سلام دوستان
حال شما؟
خوبین؟
شکر خدا...
میخوام امروز رو با یه بیت زیبا از غزل شماره ی ۶۴ جناب حافظ شروع کنم و مطلب مورد نظرمو که مربوط به همین روزه، براتون تقدیم کنم...
"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه ی حسن بسوخت دیده ز حیرت، که این چه بوالعجبیست"
میخوایم یه فلش بکی داشته باشیم به ۳۶۵ روز قبل...
درست زمانی که قرار بود واسه اولین بار بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، جلواتی از ابهت و اقتدار و همبستگی مردم عزیزمون، مثل تیری کارا،به دیده ی سانسور نشان همه ی دنیای دروغ و فریب، بنشینه.
این اتفاق در شرف وقوع بود و خیلی از اونایی که خودشونو واقعا از جنس مردم میدونستن، در تکاپو بودن واسه ی این رویداد مهم.
اما درست زمانی که همه ی ما، شمارش معکوس رو شروع کردیم واسه ی این قدرت نمایی، ناگهان، باد رحمت خداوند، به چهره ی ما ها وزیدن گرفت و در کمال تعجب و حیرت، نقاب دو رنگی و نفاق، از جلوی چهره ی خیلی از افرادی که خودشونو از جنس مردم می دونستن، کنار رفت و حقیقتی تلخ، افشا شد...
حقیقتی که باعث عقب افتادن قدرت نمایی این ملت شریف شد.
نقاب ها کنار رفت و گرگها در لباس میشها دیده شدند.
نقاب ها کنار رفت و سبزی مانده فروشان، در هیبت طلا فروشان، شناخته شدند و ...
افسوس...
افسوس که پری زیبا و جلوه گر فرهنگ و تمدن این مردم شریف، توسط این خود باختگان دیو صفت، به باد تمسخر گرفته شد و ...
افسوس...
افسوس که "پری نهفته رخ و دیو در کرشمه ی حسن..."
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: